گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

ادامه خبرها

سلام گلم رسیده بودیم به خبرها ی روز چهارشنبه  9/2/92!  چهارشنبه روز تولد حضرت فاطمه و روز مادر بود . به همه مامان ها و به خصوص مامانی های شما مامان گل خودم و مامان مهین این روز رو تبریک می گم و از زخماتشون تشکر می کنم  و برای همه مامانا آرزوی سلامتی و شادی می کنم. حالا یه دست و جیغ و هورای بلند!!!!!!!!!   حالا می ریم سراغ مهمترین خبرها !!  چهارشنبه روزی بود که ما باید می رفتیم سونو غربالگری تا از سلامتی شما گل نازمون مطمئن بشیم . برای همین اول تصمیم گرفتیم اول بریم سونو نرگس تو بلوار کشاورز ، اما وقتی رفتیم اونجا خیلی شلوغ بود و بابا علی من رو از منتظر موندن منصرف کردند و گفتند همون جای قبلی بریم . وقتی...
1 تير 1392

ادامه خبرها

رسیده بودیم به روز پنج شنبه 10/2/92 ! صبح بعد از این که شما دو بار ، قبل و بعد از صبحانه ، یه کوچولو شیطونی کردی ، بابا علی من و خاله بهار جون رو برای کلاس بارداری بردند بیمارستان بهمن . اونجا خانم دکتر درباره تغذیه صحبت کردند و گفتند که چه غذاهایی رو باید بیشتر بخوریم و چه غذاهایی رو کمتر . البته بعضی هاش خیلی سخت بود. اونجا سه تا مامان دیگه هم بودن . نی نی اون ها هم دخمل بود. تازه وقتی فهمیدن که من و خاله بهار خواهریم کلی تعجب کردند و خندیدن بعد کلاس با خاله بهار اومدیم خونه ما و بابا علی زحمت کشیده بودن برامون پیتزای خوشمزه درست کرده بودن. واقعا خوشمزه و عالی بود. شب هم ما عروسی خاله فاطمه دوست دانشگاهم دعوت بودیم ( این ...
1 تير 1392

خبر داغ اینجاست

سلام بابایی خوبی عزیزم    بابایی مامانی سارا یه عالمه خبر داغ گذاشتند حالا نوبت باباییه نمی دونم چطوری باید شروع کنم دیشب 15/2/92 ما بالاخره اولین تکون هایی شما رو احساس کردیم البته اگر مامان سارا حسودیش نشه من احساس کردم یه ضربه های خیلی کوچیک و ظزیفی بود که کف دستم احساس می کردم. بابایی نمی دونی چقدر خوشحال شدم وقتی شما زیر دستم هی وول می خوردی. کلی هم ذوق کردم            ایشا ا... سالم به دنیا بیای تا کلاس ژیمناستیک بفرستیمت عزیزم فعلاً بای بای گلم بوس بوس     ...
1 تير 1392

کلاس بارداری

سلام گلم   پنج شنبه دومین جلسه کلاس بیمارستان بهمن بود. نی نی جون می شه بگی چه حکمتیه که هر پنج شنبه صبح شیطونی ات می گیره و ؟؟ این هفته درباره علائم هشدار صحبت کردند و بعد یه سری حرکات ورزشی بهمون یاد دادند. ولی وقتی می خواستند صدای قلب نی نی ها رو بشنوند ، شما هم زیاد تکون می خوردی ، هم اینکه شما خیلی کوچولویی برا همین فقط یه صدای خیلی خیلی ریزه اونم به زحمت شنیدیم . بعد هم رفتیم بلوک زایمان و با محیط اونجا آشنا شدیم . کلا کلاس خوبی بود. برای ناهار هم رفتیم خونه مامان مهین . آش رشته پخته بودن عصر هم بابایی علی ، برای من بالش بارداری دوختن ! خدایی خیلی خوب شد . دستشون درد نکنه .   مراقب خودت باش گلم بای با...
1 تير 1392

اولین سفر سه نفری

در واقع این سومین سفر سه نفره مابود ، کربلا ، نایین و زنجان. اما این اولین سفر بعد از آگاهی از حضور شما بود. هفته گذشته چهار روز تعطیلی بود. برای همین تصمیم گرفتیم یه آب و هوایی عوض کنیم . من اول خیلی تمایل نداشتم ولی بعد دیدک چهار روزه !! و خدایی هم حسابی دلم هوس سفر کرده بود. تو آخرین ویزیت هم اجازه سفر رو از خانم دکتر گرفتم . گفتند موردی نداره ولی باد دو ساعت یکبار پیاده بشی و 20 دقیقه پیاده روی کنی . و متذکر شدن که جاده شمال خیلی شلوغ می شه و حداقل 12 ساعت تو راهید. ما هم اول قرار بود بریم شمال ولی باباعلی گفتن هم جاده پیچ داره هم خیلی شلوغ می شه . بعد گفتیم بریم مشهد ، بعد به نتیجه رسیدیم اونجا هم خیلی شلوغ می شه هم رجبه هم تع...
1 تير 1392

ممنونم

سلام گلم بالاخره تکون خوردی ممنونم که مامان کم حوصله ات رو خوشحال کردی. دیروز یه چرت زدم ، وقتی بیدار شدم میوه خوردم و دوباره دراز کشیدم ، که یهو احساس کردم تو دلم یه جوریه وقتی دقت کردم دیدم بله شمایی که داری بازی می کنی و تکونا رو قشنگ با دستم هم می تونستم احساس کنم . شاید دو دقیقه داشتی ورجه وورجه می کردی. البته زنجان هم که بودیم یه شب یه تکون گنده زیر دستم خوردی که من جیغ زدم ولی دیروز حسابی طولانی بود.   بازم مرسی گلم دوست دارم مراقب خودت باش ...
1 تير 1392

گلی یه تکون !!!!!

سلام گلم سلام عسلی می دونم برات کم می نویسم . شرمنده ولی آخه بدتر از من شما هم یه کوچولو تنبلی  ، یه تکونی یه حرکتی !!!!   ما شدیدا منتظر شیطونی شماییم   حالا بریم سراغ خبرا چهارشنبه سه تایی رفتیم جواب آزمایش رو گرفتیم . اونقده که سواد ما می کشید همه چی اوکی بود. (دست و جیغ و هورای خیلی خیلی بلند )   بعد هم رفتیم دنبال خاله بهار و پنج تایی رفتیم دکتر. خدا رو شکر خانم دکتر گفتن همه چیز عالیه. برای هفته آینده سونو 18 هفتگی رو نوشتن که هم باز یه جورایی غربالگیه و مهمتر از اون معلوم میشه گل ما دخمله یا پسمل . قربونت برم ان شا الله این سری همکاری کنی و به ما رخ بنمایی. مامان فدات شه.   ...
1 تير 1392

اولین جشن تولدی که رفتی

سلام مامانی امروز ١٩ فروردین اولین سالگرد تولد تسنیم خانم دختر خاله زینب و دایی صدرا است . مامان و بابای تسنیم هم دانشگاهی های من و بابایی بودن و الان هم دایی صدرا همکار ما هستند. دیشب خاله زینب ما رو دعوت کردند خونه شون . راستی قبلش یه سر رفتیم امامزاده نزدیک خونه شون . تسنیم دیشب حسابی خوردنی بود  اول که رفتیم سریع پرید تو بغل من . بعد هم یه مهر برداشت و به سبک خاله پیرزن ها نماز خوند. وقتی بهش می گفتیم دایی ات چی کار می کنه اخم می کرد و زیر چشمی نگاه می کرد.  وقتی هم براش تولد تولد می خوندیم می خندید و دست می زد .حسابی ما رو با کاراش خندوند. خلاصه شب خوبی بود. یه نکته یادم اومد این اولین جشن تولد نبود که رفتی . روز ...
1 تير 1392

دومین تصویر

سلام من می خواستم تصویر سونو دوم رو بعدا بذارم ولی بابا علی اصرار کردند که زودتر بذارم تا همه نی نی ناز مارو ببینن. دومین سونو بیست و ششم فروردین گرفته شد . شما ده هفته و یک روزه بودی و 3.1 سانتی متر بودی. دست ها و پاهات کاملا مشخص بود و تازه برامون دست تکون دادی دوست دارم بوس بوس ...
1 تير 1392