گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

آشتی ، آشتی

سلام مامان سلام قربونت برم ، فدات شم ، چرا قهر کردی ؟؟؟؟ دورت بگردم ! می دونم خیلی وقته برات چیزی ننوشتیم ، خودم هم شدیدا عذاب وجدان داشتم. اما چه کنم ، مامانی خیلی تنبله !!!! از الآن هم باید عادت کنی به تنبلی های من. البته این مسئله سبب خیر شد ، خاله مائده که نظر نمی دن اقلا این جوری افتخار بدن یه دو خطی برای ما بنویسن !!!!!!!!!! ولی انصافا دستشون درد نکنه باعث شدن ما یه حرکتی انجام بدیم.       امیدوارم با من آشتی باشی آخه جیگری دهر بده ، نبین هی من به بابا علی می گم نینی باهات دهر!!!   در مورد بابا علی هم خودت می دونی با هم کنار بیاید ببینید آشتی می کنید یا نه !!!   دوست دارم هوارتا...
4 خرداد 1392

قهرم

مامان ن ن ن ن ن   بابااااااااااااااااااا   معلومه کجائید ؟ انگاری منو فراموش کردین !  بیشتر از ١٠ روزه  چیزی برام ننوشتید! من با همتون قهرم ................ حتی بابابایی که امروز روزشه .............. ...
3 خرداد 1392

خبرای داغ

سلام عشقم تو این چند روزی که وقت نکردم برات ینویسم کلی مطلب دارم که بهت بگم. اتفاق ها رو به ترتیب تاریخ می گم اولین خبر این که روز دوشنبه متوجه شدیم شما داری دختر خاله دار می شی ! دست و جیغ و هورای بلند مبارکه ، از همین جا باز به خاله بهار و عمو وحید تبریک می گم . امیدوارم دخملی سلامت و شاد و عاقبت به خیر باشه . عصر هم که بابا علی از سر کار اومدن کلی سورپرایز شدیم ! آخه متوجه شدیم یکی دیگه از همکارای بابا هم دارن بابا می شن. از همین جا بهشون تبریک می گم و براشون آرزوی سلامتی می کنم . ما با مامان و بابای این نی نی یه سفر مشهد رفتیم .   ولی به قول بابا علی خودمون تو پیک جمعیت بودیم نی نی مون هم تو پیکه !!!!!!   ...
14 ارديبهشت 1392

عشقولانه بابا

سلام گلم بابایی این هفته قرار دوباره با مامانی بریم شما رو ببینیم و شما دوباره برای ما دست تکون بدی.  ما هم دلمون برات آب بشه.      تازه یه چیزی هم یواشکی بهت می گم این هفته، روز مادر هم در پیش داریم شما باید برای مامانی هم کادو بخری     بابا جون جونی امیدوارم زودتر بزرگ شی بعد من لپتو گاز بگیرم بای بای  بوس  بوس     ...
8 ارديبهشت 1392

ملالی نیست جز دوری شما !

سلام مامانی خوبی قربونت برم چه خبرا ؟ اون ورا که شما هستید هوا خوبه ؟ با خاله زاده ناز و توپولیت خوش می گذره ؟ فدات شم ، من خیلی دوست دارم بیشتر برات بنویسم اما وقت نمی شه . یعنی خواب امون نمی ده آ آخه به افتخار حضور شما من حسابی خواب آلو شدم .  اگه خدا بخواد دوشنبه قراره برم سونوگرافی تا بفهمیم شما نازنازی دقیقا چند وقتتونه !!!!!!!!!!!!!! آرزو می کنم خبر سلامتی ات رو هرچه زودتر بشنویم.  قربونت برم بای بای ...
24 فروردين 1392

دلگویه های بابایی به نی نی جون جونی

سلام بابایی جون جونی مامان سارا هی می گن چرا من کم برای شما مطلب می نویسم... سعی می کنم بیشتر بشه باشه بابایی اما مطلب امروزم برای شما کوچولوی ناز نازی یه شعر حرف دیگه ای بجز این برات نمی نویسم باشه بابایی. البته شاعر این شعر معاصره ولی من اسمشو نمی گم!!!! نی نی  اي كودك دردانه ي من چراغ تابناك خانه ي من   بگو بابا!چطوره حال سركار؟ صفا آورده اي،مشتاق ديدار!   عزیزم!منتي برما نهادي كه پابر ديده ي بابا نهادي   بتو گفتم:دراينجاپاي مگذار عنان مركب خود را نگهدار   در اين سامان بغير از شور وشر نيست شرافت جز بدست سيم و زر نيست   شرف،هرگز خريداري ندارد درستي،هيچ بازاري ندارد &...
24 فروردين 1392

8 هفتگیت مبارک توچولو

سلام بابایی خوبی؟ چی کار می کنی؟ بابایی امروز شما 8 هفته و 1 روزه هستی .... فکر کنم الان دیگه باید 1 سانتی متر شده باشی. مامانی برات نوشته بود 13 بدر رفتیم بیرون. مامانی مهین و بابایی علی تنها بودن آخه عمه فاطمه هم رفته بود شمال (دیشب اومدن) من و مامانی سارا هم گفتیم دیروز که 15 فروردین بود با مامانی مهین و بابایی بریم بیرون. بابایی رفتیم یه پارک خیلی پارک تمیز بود اسمش و نمی دونم اینقدر تمیز بود که مامانی می گفت مثل دستشویی های خارجه. دیروز وسیله بازی با خودمون نبرده بودیم برای همین هم من یکی از بازی هایی که وقتی مدرسه می رفتم رو به مامانی سارا یاد دادم و با هم بازی کردیم. نتیجه رو نمی گم    مامانی سارا ...
16 فروردين 1392

سلام خاله جون

سلام خاله جون من خاله بهارم.خیلی اهل نوشتن نیستم ولی چون خیلی عزیزی امروز بعداز خواندن متن مامان سارا تصمیم به نوشتن گرفتم. اگه راستش روبخوای مامان سارا وباباعلی با خبری که ٧فروردین خونه خاله مائده به مادادن کل خانواده رو سورپرایز کردند.یه سورپرایز واقعی. درهرصورت ما از حضور شما خیلی خوشحالیم وآرزوی سلامتی وبهترینها روبرات داریم. امیدوارم همبازی خوبی برای نی نی من و عمو وحید باشی وخاله زاده ها همیشه هوای هم رو داشته باشید. دوستت دارم عزیزم ،مراقب خودت ومامانی سارا باش. ...
14 فروردين 1392

سیزده بدر

دیروز سیزده بدر یا به قول بعضی ها روز طبیعت بود ، ما هم مثل بقیه برای اینکه نحسی 13 نگیرتمون رفتیم بیرون. جای خیلی دوری نرفتیم ، من و بابا ، مامان تی تی و بابا خلیل، خاله مائده و عمومحسن ، خاله الهام و عمو حجت و مامانی و بابایی نازگل . خیلی خوش گذشت ، من که فقط خوردم . دریغ از یه قدم راه رفتن!! ناهار بابا خلیل آب گوشت درست کرده بودند ، فوق العاده بود ، مامانی نازگل هم لوبیاپلو آورده بودند ، وای خدایا دلم خواست !!! راستی برای ناهار عمه حمیده نازگلی هم اومدند. برای عصر هم مامانی نازگل آش درست کردند ، خیلی مزه داد ولی تا صبح از دل درد نتونستم بخوابم. ولی درکل روز خوبی بود . با خاله الهام و عمو حجت دومینو بازی کردیم و این تنها فعالیت...
14 فروردين 1392