گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه سن داره

امیرعلی هدیه خدا

خبرهای جدید

سلام پسر گلم   می دونم خیلی وقته بهت سر نزدم مامان رو ببخش  عوضش کلی خبر برات دارم اول این که دکترم رو عوض کردم .چند جلسه است بیمارستان بهمن پیش خانم دکتر قلمبر می رم. امیدوارم که همه چی خوب پیش بره خانم دکتر مجددا برام آزمایش قند نوشتن که ... . برای همین چند روزی مجبور شدم خودم تو خونه تست قند بگیرم و رژیم داشته باشم. البته الان هم باید ادامه بدم. مثلا نباید برنج و نون زیاد بخورم ولی شما هی گشنه ات می شه و من دلم می خواد خوراکی های شیرین بخورم. امیدوارم خدا کمک کنه و این جند وقته هم به سلامت بگذره. این هفته هم باید می رفتم سونوی آخر و NST . پنج شنبه 18 مهر با بابا علی سه تایی رفتیم سونو. با وجود معطلی زیادی که داش...
20 مهر 1392

بدون عنوان

سلام گل پسرم  خوبی عشقم دوشنبه با خاله بهار و بابا علی 5تایی رفتیم دکتر. خدا رو شکر همه چی خوب بود و خانم دکتر گفتن دوباره باید چهار هفته دیگه بریم پیششون. بعد از دکتر هم رفتیم خونه خاله مائده برای افطار دعوتمون کرده بودن. خیلی خوش گذشت و کلی غذاهای خوشمزه خوردیم.   جمعه هم خونه خاله بهار دعوت بودیم . هم افطار بود و هم مراسم چیدن سیسمونی نازگل خاله آوا جونی. دست مامان تی تی ، بابا خلیل ، خاله بهار و عمو وحید واقعا درد نکنه . همه چی با سلیقه و عالی بود. حالا ایشالا خاله بهار عکساشو تو وبلاگ می ذارن.  ولی انصافا هنرهای دست مامان تی تی یه چیز دیگه بود . عکس اونا رو خودم حتما در اولین فرصت می ذارم .   ...
30 تير 1392

نی نی ده هفته ای ما

سلام نی نی جون جونی امروز ، 26/1/92،من و مامانی رفتیم سونو اولین باری بود که مامانی می تونست شما رو ببینه آخه دفعه قبل نمی تونست ببینه شما رو . خانم دکتر شروع کردن توضیح دادن که شما معلوم شدی بعد هم وقتی تصویر رو ثابت کرد شروع کردی دست هاتو تکون دادن عسلم. راستی قربونت برم شما الان ده هفته ای شدی جیگرتو بخورم فسقلیه ما رشد کرده و شده 3 سانت . . .  بقیه توضیحات مال مامانی فقط همینو بگم که قلب جفتمون داشت تالاپ تولوپ می کرد. خدا رو شکر سالمی عزیزم. مواظب خودت و مامانی باش بای بای بابایی بوس   بوس       ...
1 تير 1392

سلام ده هفته ای ما

سلام عزیزم همونطور که بابا علی گفتند ، دیروز 26 فروردین ، سه تایی رفتیم سونوگرافی و تونستیم روی ماه شما رو زیارت کنیم. وقتی خانم دکتر گفتند شما سه سانتی ما کلی ذوق کردیم و باباعلی هم سریع بند انگشتشون رو به من نشون دادن که یعنی اینقده ای !!!!!!! وقتی خانم دکتر تکونت می دادن ، شما هی تکون می خوردی ، ولی یه دفعه وقتی که ساکن بودن شما خودت دستای نازت رو بران تکون دادی . خیلی لحظه قشنگی بود. می تونم بگم اولین بار بور که واقعا حست کردم و باور کردمت. از دیروز که ا.نجوری دیدمت دارم برای سونوس بعدی که دو هفته دیگه است لحظه شماری می کنم تا بتونم زودتر ببینمت. بابا علی که کلی ذوق کرده بودن و هی به شما می گن فسقلی سه سانتی متری ، ده هفته ای !!!...
1 تير 1392

ادامه خبرها

سلام گلم رسیده بودیم به خبرها ی روز چهارشنبه  9/2/92!  چهارشنبه روز تولد حضرت فاطمه و روز مادر بود . به همه مامان ها و به خصوص مامانی های شما مامان گل خودم و مامان مهین این روز رو تبریک می گم و از زخماتشون تشکر می کنم  و برای همه مامانا آرزوی سلامتی و شادی می کنم. حالا یه دست و جیغ و هورای بلند!!!!!!!!!   حالا می ریم سراغ مهمترین خبرها !!  چهارشنبه روزی بود که ما باید می رفتیم سونو غربالگری تا از سلامتی شما گل نازمون مطمئن بشیم . برای همین اول تصمیم گرفتیم اول بریم سونو نرگس تو بلوار کشاورز ، اما وقتی رفتیم اونجا خیلی شلوغ بود و بابا علی من رو از منتظر موندن منصرف کردند و گفتند همون جای قبلی بریم . وقتی...
1 تير 1392

ادامه خبرها

رسیده بودیم به روز پنج شنبه 10/2/92 ! صبح بعد از این که شما دو بار ، قبل و بعد از صبحانه ، یه کوچولو شیطونی کردی ، بابا علی من و خاله بهار جون رو برای کلاس بارداری بردند بیمارستان بهمن . اونجا خانم دکتر درباره تغذیه صحبت کردند و گفتند که چه غذاهایی رو باید بیشتر بخوریم و چه غذاهایی رو کمتر . البته بعضی هاش خیلی سخت بود. اونجا سه تا مامان دیگه هم بودن . نی نی اون ها هم دخمل بود. تازه وقتی فهمیدن که من و خاله بهار خواهریم کلی تعجب کردند و خندیدن بعد کلاس با خاله بهار اومدیم خونه ما و بابا علی زحمت کشیده بودن برامون پیتزای خوشمزه درست کرده بودن. واقعا خوشمزه و عالی بود. شب هم ما عروسی خاله فاطمه دوست دانشگاهم دعوت بودیم ( این ...
1 تير 1392

کلاس بارداری

سلام گلم   پنج شنبه دومین جلسه کلاس بیمارستان بهمن بود. نی نی جون می شه بگی چه حکمتیه که هر پنج شنبه صبح شیطونی ات می گیره و ؟؟ این هفته درباره علائم هشدار صحبت کردند و بعد یه سری حرکات ورزشی بهمون یاد دادند. ولی وقتی می خواستند صدای قلب نی نی ها رو بشنوند ، شما هم زیاد تکون می خوردی ، هم اینکه شما خیلی کوچولویی برا همین فقط یه صدای خیلی خیلی ریزه اونم به زحمت شنیدیم . بعد هم رفتیم بلوک زایمان و با محیط اونجا آشنا شدیم . کلا کلاس خوبی بود. برای ناهار هم رفتیم خونه مامان مهین . آش رشته پخته بودن عصر هم بابایی علی ، برای من بالش بارداری دوختن ! خدایی خیلی خوب شد . دستشون درد نکنه .   مراقب خودت باش گلم بای با...
1 تير 1392

گلی یه تکون !!!!!

سلام گلم سلام عسلی می دونم برات کم می نویسم . شرمنده ولی آخه بدتر از من شما هم یه کوچولو تنبلی  ، یه تکونی یه حرکتی !!!!   ما شدیدا منتظر شیطونی شماییم   حالا بریم سراغ خبرا چهارشنبه سه تایی رفتیم جواب آزمایش رو گرفتیم . اونقده که سواد ما می کشید همه چی اوکی بود. (دست و جیغ و هورای خیلی خیلی بلند )   بعد هم رفتیم دنبال خاله بهار و پنج تایی رفتیم دکتر. خدا رو شکر خانم دکتر گفتن همه چیز عالیه. برای هفته آینده سونو 18 هفتگی رو نوشتن که هم باز یه جورایی غربالگیه و مهمتر از اون معلوم میشه گل ما دخمله یا پسمل . قربونت برم ان شا الله این سری همکاری کنی و به ما رخ بنمایی. مامان فدات شه.   ...
1 تير 1392

دومین تصویر

سلام من می خواستم تصویر سونو دوم رو بعدا بذارم ولی بابا علی اصرار کردند که زودتر بذارم تا همه نی نی ناز مارو ببینن. دومین سونو بیست و ششم فروردین گرفته شد . شما ده هفته و یک روزه بودی و 3.1 سانتی متر بودی. دست ها و پاهات کاملا مشخص بود و تازه برامون دست تکون دادی دوست دارم بوس بوس ...
1 تير 1392