گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

4ماهگی گل پسر

سلام پسر گلم   به لطف خدا ، وارد پنجمین ماه زندگی ات شدی. توی این چهارماه لحظات خیلی خوبی رو با هم داشتیم. شدیدا به من وابسته شدی و وقتی بیدار می شی اگه من پیشت نباشم گریه می کنی اونم از نوع شدید. با دیدن نزدیکان لبخند می زنی و گاهی برای بابا علی بلند می خندی. تماشای تلویزین رو خیلی دوست داری . خیلی دوست داری دمر شی ولی تو این کار خیلی موفق نیستی. جدیدا در خوردن شیر همکاری نمی کنی چون دوست داری بدونی اطراف چه اتفاقاتی می افته. وقتی خوابت هم میاد دیگه خیلی دربرابر خوردن شیر مقاومت می کنی . شب ها هم که من نمی تونم از کنارت تکون بخورم. گاهی اوقات با خودت حرف می زنی با زبون شیرین خودت. دستات رو می شناسی و سعی می کنی بخور...
7 اسفند 1392

دوستان امیرعلی

  چهارشنبه، دوستای من خاله فاطمه و خاله مطهره اومدن دیدن شما . خدایی با وجود برف شدیدی که می بارید و هوا خیلی سرد بود ، خیلی لطف کردن . شب هم ، دوستای خوبت ( تسنیم جان و مهدیار خان ) اومده بودن خونه مون. خیلی شب خوبی بود و کلی بهمون خوش گذشت. بالاخره تونشتیم با تسنیم عکس بگیریم ( دست و جیغ و هورا )           به قدری با نمک انگشت اشاره رو می خوره !!       پدرها و فرزندان البته جالب بود صد تا عکس گرفتیم تا چندتاش خوب در اومده . یا بچه ها تکون می خوردن یا باباها!!!!!     مادرها و بچه ها: اینم عکسای آتلیه مهدیار جون: &nb...
21 بهمن 1392

اولین جشن عروسی

سلام عسلی پنج شنبه گذشته (18/11/92) برای اولین بار رفتی جشن عروسی . من خیلی نگران بودم و می ترسیدم که شما اذیت بشی.  از صداها  می ترسیدی و گریه می کردی و کلی تو بغل بابا علی بیرون سالن بودی و بابا راه می بردنت . از طرفی هم هوا سرد بود  من نگران بودم که خدای نکرده سرما نخوری. به هر ترتیب اولین جشن عروسی رو سپری کردیم و چندتا از عکسهاش رو تو ادامه مطلب برات می ذارم.       امیرعلی ، بابا علی ، عرفان و عرشیا       ...
19 بهمن 1392
1