گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

سیسمونی امیرعلی خان

خدا رو شکر کارات خوب پیش رفت و دیگه اتاقت آماده است . فقط مونده خودت که بیایی و با سلامت بودنت ما رو خوشحال کنی. تو این پست یه سری از عکسا رو می ذارم  بقیه رو بعدا.           این ماشینا سلیقه بابا خلیله!!                                           رو تختی باب اسفنجی ات ، کار مامان تی تی جونه.             &n...
20 مهر 1392

خبرهای جدید

سلام پسر گلم   می دونم خیلی وقته بهت سر نزدم مامان رو ببخش  عوضش کلی خبر برات دارم اول این که دکترم رو عوض کردم .چند جلسه است بیمارستان بهمن پیش خانم دکتر قلمبر می رم. امیدوارم که همه چی خوب پیش بره خانم دکتر مجددا برام آزمایش قند نوشتن که ... . برای همین چند روزی مجبور شدم خودم تو خونه تست قند بگیرم و رژیم داشته باشم. البته الان هم باید ادامه بدم. مثلا نباید برنج و نون زیاد بخورم ولی شما هی گشنه ات می شه و من دلم می خواد خوراکی های شیرین بخورم. امیدوارم خدا کمک کنه و این جند وقته هم به سلامت بگذره. این هفته هم باید می رفتم سونوی آخر و NST . پنج شنبه 18 مهر با بابا علی سه تایی رفتیم سونو. با وجود معطلی زیادی که داش...
20 مهر 1392

تولد مامان سارا مبارک از طرف امیر علی و باباش

سلام  سلام 100 تا سلام مامان جون جونی سلام تولدت ( دو مهر )مبارک      اینم بابایی میگه ( تولدت مبارک عزیزم)            ایشا الله 1000 ساله بشی   هورا به افتخار مامان جونی                  باز هم تولدت مبارک   ...
7 مهر 1392

امروز را به خاطر بسپار!!!

سلام ممنونم پسر گلم خیلی پست قشنگی بود ، دست بابا علی هم خیلی خیلی درد نکنه. امیدوارم بتونیم سال های سال در کنار هم با شادی و سلامت زندگی کنیم.   دوستای زیادی دیروز رو بهم تبریک گفتن ، از همه شون ممنونم. اما قشنگ ترین پیام تبریک رو خاله بهاره برام فرستادن. انصافا خیلی زیباست:   " امروز را به خاطر بسپار ، در نزدیکترین مکان به فرزندت بودن را جشن می گیری و این بهترین هدیه خداوند در روز تولدت به توست! در فردایی نه چندان دور عشقی را به تو می دهد که هرگز تجربه نکرده ای . بهترین مادر دنیا تولدت مبارک. امروز هرگز تکرار نمی شود. امروز را به خاطر بسپار!  "   خدا رو برای این هدیه زیبا سپاس می گم.و ...
7 مهر 1392

اولین سالگرد ازدواج 3 نفره

سلام بابایی امروز سالگرد ازدواج من و مامان سارا جونه (7/7)      هوووووررررررراااااااا     این اولین سالگرد ازدواج من و مامانیه که شما هم بینمونی و ما سه نفره این روز رو جشن می گیریم. دیگه خانوادمون 3 نفریه هوراااااااااا   به افتخار آقا امیرعلی عسل باباش که ما لحظه شماری می کنیم برای دیدنش          اینم یه بوس گنده برا گل پسر ما از طرف بابایی و مامانی         اینم از طرف امیر علی : مامان جونی سالگرد ازدواج شما و بابا علی مبارک       ...
7 مهر 1392

عکس هایی از سیسمونی -لباسها

سلام پسر گلم      اینم یه سری دیگه از عکس لباسات. امیدوارم که ازشون خوشت بیاد و با شادی و سلامت همه شون رو بپوشی و کهنه کنی . به قول همشهری های خودتون ، اینو بدری و هزاری !!!!!   این هم از ادامه هنرنمایی های بابا علی .   قدرت خدا اون هاپو زرده تبدیل شد به گل.       این لباس سلیقه بابا خلیله.     قربونت برم . ایشالا کت شلوار دامادیت.                               این تی شرت هم واسه اینه که بپوشی و با بابا...
27 شهريور 1392

عکس هایی از سیسمونی -لباسها

سلام گلم تصمیم گرفتم دیگه آروم آروم عکس وسایلت رو بذارم.   قربونت برم ، ایشالا پیراهن دامادی ات !!   سه تا پیراهن بالا خیلی ویژه هستن. چون مامان تی تی زحمت کشیدن و اونا رو خودشون دوختن. واقعا دستشون درد نکنه. می گم اگه مامان هنرمندی نداری اقلا مامان بزرگت حسابی با سلیقه هستند. ولی دلت بسوزه که من مامان با سلیقه ای دارم.         این پیراهن هم هدیه تسنیم جونه که خاله اش از فرانسه آوردن.دستشون درد نکنه.   دشداشه رو بابا خلیل از کربلا برات آوردن.     ...
20 شهريور 1392

عکس هایی از سیسمونی

  تشکچه کفشدوزک رو مامان تی تی خودشون درست کردن. البته برای آوا جونی ، جوجو و زنبورش رو درست کردن. بازم دلت بسوزه.   این بادکنک ها رو هم بابا علی برات درست کردن. البته دارن سعی می کنن مدل های دیگه اش رو هم یاد بگیرن و برات درست کنن.   آرزو می کنم همیشه در راه شادی و خیر و با سلامت قدم برداری و در مسیر موفقیت .         این فرغون هم برای بازی با آوا جونه و البته گاهی اوقات انداختنش.   ...
20 شهريور 1392

این چند وقت که نبودیم

سلام پسر گلم می دونم خیلی وقته بهت سر نزدیم. از ما دلخور نشو. آخه این چند وقته ما یه توچولو مشغول گل دخمل بودیم. این دخملی حسابی ما رو شیفته خودش کرده. من که تمام مدت دوست دارم پیشش باشم. چندروز پیش که رفته بودم خونه خاله بهار پیش آوایی. خوابو بیدار بود و من بغلش کردم . گاهی اوقات وقتی باهاش حرف می زنی یه لبخند می زنه. وقتی بغل من بود، دستش رو گذاشته بود پیش شما، منم بهش گفتم چیه خاله اومدی پیش امیرعلی ؟ بعد اون هم یه خنده با صدا کرد . خیلی ناز بود. امیدوارم وقتی که شما هم اومدی باهم دوستای خیلی خوبی باشید و از دیدن هم خوشحال شید .       تو این مدت چندباری پیش خانم دکتر رفتیم. دفعه اول برام آزمایش قند نوش...
19 شهريور 1392