گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

این روزها

سلام عسل مامان به سلامتی امروز پنجاه روزه شدی. تو این مدت خیلی تغییر کردی. دیگه من و بابا رو می شناسی  ، به صداها واکنش نشون می دی و گاهی اوقات هم سعی می کنی جواب ما رو بدی. البته اگه دل درد اجازه بده!!!   چند وقتی هم هست که روی دست و پاهات تاول میزنه . وقتی می ترکه حسابی بی قراری می کنی . البته این مسئله حسابی نگرانمون کرد . وقتی برای سوختگی پات رفته بودیم دکتر ، گفت باید متخصص پوست معاینه کنه. روزایی که برای سوختگی پات خونه مامان مهین بودیم ، روی انگشت دستت یه تاول خیلی بزرگ زد . ما هم حسابی ترسیدیم و وقتی پیش یه متخصص اطفال دیگه رفتیم ، باز گفت باید متخصص پوست معاینه کنه.  ما هم بعد از اینکه متخصص پوست خوبی پی...
27 آذر 1392

چهل روزگی

سلام گلم بالاخره شما هم چهل روزه شدی. از روزی که به دنیا اومدی ، همه گفتن ایشالا چهله اش که بشه ، آروم می شه ، شبا می خوابه و ... . ما هم خیلی منتظر این روز بودیم. گرچه دیشب که خیلی این مسئله صحت نداشت . ولی باز ما ناامید نمیشیم !!!!! دیروز شما حموم چله هم رفتید و این هم عکس بعد از حمام.   قربونت برم ماهی کوچولوی مامان عکس بالا برای روز جمعه است.   ع ...
18 آذر 1392

ورود به دومین ماه زندگی

سلام پسر گلم   ورودت به دومین ماه زندگی رو با تاخیر یک هفته ای تبریک میگم.   به دلیل سوختگی پات و تجویز دکتر برای باز گذاشتن شما ، این مدت درگیر بودیم و نتونستم زودتر برات پستی بذارم. اول از همه بگم که جمعه شب گذشته ( 92.9.8) ، بعد از یک ماه اومدیم خونه خودمون !!! اما شنبه شما رو بردیم دکتر و بعد از تجویز ایشون ، دوباره رفتیم خونه مامان مهین.   چهارشنبه شب باز برگشتیم خونه و تونستیم پنج شنبه اولین روز سه نفره مون رو تو خونه داشته باشیم. عصر پنج شنبه (92.9.14) هم رفتیم اولین سری عکس های سه نفره مون رو انداختیم . و شب هم رفتیم خونه تسنیم جونی و شما اولین مهمونی ات رو رفتی .اونجا خیلی خوش گذشت و تسنیمی هم شما رو...
16 آذر 1392

پسر چهار هفته ای که سنت الهی را به جا آورده

سلام پسر گلم اول چهار هفته ای شدنت رو تبریک می گم . ایشالا سلامت باشی .     بعد هم لازمه که بهت تبریک بگم که تونستی به سنت الهی عمل کنی. روز شنبه (92.9.2) ، برای ویزیت رفتیم پیش جراح عمومی و بعد هم بله !!! اونم به روش سنتی !!! ببینید پسر من چقدر مرده!!!   الهی قربونت برم که خیلی گریه کرده بودی و هیچ کسی رو هم همراهت داخل اتاق راه نمی دادن. می دونم خیلی اذیت شدی اما دیر یا زود باید این اتفاق می افتاد. هنوز هم گاهی درد داری وقتی اثر قطره استامینوفن از بین می ره خیلی بی تابی می کنی .   البته دیشب رو که کلا نخوابیدی و نذاشتی مامان تی تی و بابا خلیل هم بخوابن. نمی دو نم دلت درد می کرد یا اینکه مشکل از ج...
5 آذر 1392

دو هفتگی امیر علی خان

سلام عسلم امروز وارد سومین هفته زندگی ات شدی. تو این دو هفته ، لحظات شیرین زیادی رو با هم داشتیم. خدا رو به خاطر لطفش و بودن شما در کنارما سپاسگزارم. دیروز (92/8/20) ، به خاطر بیقراری هات تو خواب و اینکه هر پنج دقیقه یه بار از خواب بیدار می شدی و خیلی بد گریه می کردی ، با مامان تی تی بردیمت دکتر. آقای دکتر گفتند که کولیک داری و این حالتت حداقل سه ماه باقی می مونه و فقط باید باهاش کنار بیایم.  من خیلی دعا کرده بودم شما مثل آواجون کولیک نداشته باشی، ولی متاسفانه ... . امیدوارم زودتر خوب بشی ، چون خیلی اذیت می شی و وقتی گریه می کنی ، آدم می خواد پا به پات گریه کنه. عکس بالا برای وقتیه که می خواستیم بریم دکتر.   ...
21 آبان 1392

این روزهای امیرعلی خان

    جمعه (١٧/٨/٩٢) همایش شیرخوارگان بود. ولی چون شما خیلی کوچولویی ، نتونستیم بریم . ولی با لباسای آوا جون چندتا عکس ازت گرفتیم.           شنبه ، فریما جون اومد دیدنمون. از چپ به راست : امیر علی (٧/٨/٩٢) فریما جون ( ١٧/٧/٩٢) آوا جونی (٢/٦/٩٢)    عکس زیر هم واسه همین امروز صبحه (١٩/٨/٩٢)     ...
19 آبان 1392

امیر علی و آوا

  من می خواستم عکس تکی بندازم ، تو اینجا چی کار می کنی؟؟؟؟ تازه چشاتم که بستی !!!!       می ری اونور یا این چهارتا استخون رو ...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!     می گم برو اونور !!!!! من که گفته بودم !!!!!!!!!!!!!!   ...
19 آبان 1392