گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

سفرنامه (1)

سلام به همگی ببخشید که فاصله پست قبلی و این پست یه مقدار زیاد شد آخه این فسقلی ما مامانشو خیلی اذیت می کنه وقت نمی شه پست بذاریم          بابا علی به دلیل برگزاری مسابقات رباتیک در دوبی باید چندروزی رو می رفتن ماموریت. ما هم از این فرصت استفاده کردیم و  هجده اردیبهشت  به همراه مامان تی تی  عازم اولین سفر خارجی ات شدیم . در طول پنج روز سفر خدارو شکر خیلی همکاری کردی و پسر خوبی بودی . سعی می کنم تو این پست یه چندتا از عکس ها رو بزارم ایشا الله بعداً کاملشون می کنیم.       سعی می کنم تو این پست یه چندتا از عکس ها رو بزارم ایشا الله بعداً کاملشون می کنیم. ...
28 ارديبهشت 1393

سال نو و عکس های باقی مانده

                             سلام عسلم تو این پست یه سری از عکس های سال جدید و سفر نوروزی رو می ذارم. اگه عکس های دیگه ای هم به دستم رسید حتما می ذارم. ماشالا ان قدر شیطون شدی که زمان ندارم بهتر و بیشتر برات بنویسم. از دیروز هم یه کوچولو سرما خوردی و بی حالی . کلا از تعطیلات عادت کردی اطرافت شلوغ باشه و حالا که تنهاییم خیلی بهانه می گیری و این سرما خوردگی هم مزید بر علت شده.                    &n...
20 فروردين 1393

پنج ماهگی گل پسر و سال نو

سلام عزیزم با تاخیر فراوان سال جدید رو تبریک می گم و امیدوارم سالی پر از شادی رو در کنار هم داشته باشیم. خبرها زیاده ، عکس هم زیاد. برای همین شاید در چند پست عکس ها رو بذارم. ا     اول از عکسهای جامونده از سال 92 که مربوط به روزهای ماه پنجم زندگیته شروع می کنم.       قربون این فیگورت برم اینم از موهای فشن شده ات!!   امیرعلی در اتاق دایی پویا     نمی دونم چرا اینجوری شده مامان!!!         کتاب خواری!!!!!     کچل خان   امیر علی پاشو دیگه! پاشو با هم بازی کنیم ...
17 فروردين 1393

4ماهگی گل پسر

سلام پسر گلم   به لطف خدا ، وارد پنجمین ماه زندگی ات شدی. توی این چهارماه لحظات خیلی خوبی رو با هم داشتیم. شدیدا به من وابسته شدی و وقتی بیدار می شی اگه من پیشت نباشم گریه می کنی اونم از نوع شدید. با دیدن نزدیکان لبخند می زنی و گاهی برای بابا علی بلند می خندی. تماشای تلویزین رو خیلی دوست داری . خیلی دوست داری دمر شی ولی تو این کار خیلی موفق نیستی. جدیدا در خوردن شیر همکاری نمی کنی چون دوست داری بدونی اطراف چه اتفاقاتی می افته. وقتی خوابت هم میاد دیگه خیلی دربرابر خوردن شیر مقاومت می کنی . شب ها هم که من نمی تونم از کنارت تکون بخورم. گاهی اوقات با خودت حرف می زنی با زبون شیرین خودت. دستات رو می شناسی و سعی می کنی بخور...
7 اسفند 1392

دوستان امیرعلی

  چهارشنبه، دوستای من خاله فاطمه و خاله مطهره اومدن دیدن شما . خدایی با وجود برف شدیدی که می بارید و هوا خیلی سرد بود ، خیلی لطف کردن . شب هم ، دوستای خوبت ( تسنیم جان و مهدیار خان ) اومده بودن خونه مون. خیلی شب خوبی بود و کلی بهمون خوش گذشت. بالاخره تونشتیم با تسنیم عکس بگیریم ( دست و جیغ و هورا )           به قدری با نمک انگشت اشاره رو می خوره !!       پدرها و فرزندان البته جالب بود صد تا عکس گرفتیم تا چندتاش خوب در اومده . یا بچه ها تکون می خوردن یا باباها!!!!!     مادرها و بچه ها: اینم عکسای آتلیه مهدیار جون: &nb...
21 بهمن 1392

اولین جشن عروسی

سلام عسلی پنج شنبه گذشته (18/11/92) برای اولین بار رفتی جشن عروسی . من خیلی نگران بودم و می ترسیدم که شما اذیت بشی.  از صداها  می ترسیدی و گریه می کردی و کلی تو بغل بابا علی بیرون سالن بودی و بابا راه می بردنت . از طرفی هم هوا سرد بود  من نگران بودم که خدای نکرده سرما نخوری. به هر ترتیب اولین جشن عروسی رو سپری کردیم و چندتا از عکسهاش رو تو ادامه مطلب برات می ذارم.       امیرعلی ، بابا علی ، عرفان و عرشیا       ...
19 بهمن 1392

سه ماهگیت مبارک!

سلام گلم عسلم فردا شما به امید خدا وارد چهارمین ماه زندگیت می شی. پیشاپیش تبریک می گم.       آوا جون برام شاخ نذار !!!   این کار رو جدیدا یاد گرفتی. معمولا وسط خواب با این قیافه بیدار می شی. البته خیلی قشنگتره ولی نشد عکس بهتری بگیریم . چون زیاد تکون می خوردی.           اینم از عکسات با کیک تولدت . که تا حالا به دلیل مقارن بودن با محرم و صفر نتونسته بودیم برات کیک بگیریم.   ...
6 بهمن 1392

آرش و امیرعلی

سلام چند روز پیش آرش خان نی نی عمه نازی اومده بود دیدنمون. آرشی یکسال و یک ماه و بیست و هفت روز از شما بزرگتره. به زحمت چندتا عکس ازتون گرفتیم . چون یا شما همکاری نمی کردی یا آرش جون.   امیر علی به دوربین نگاه کن!   آخ کله ام ! امیر علی ، مثلا داشتیم عکس می انداختیما !!! چشاتو باز کن! این اردکه اینجا چی می گه ؟؟؟؟   ...
5 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام بالاخره تونستم در حال خوردن دستت ازت عکس بگیرم. تو ادامه مطلب یه سری عکس جدید ازت گذاشتم         چنان فشاری به خودت میاری که نگو آخرش هم می زنی زیر گریه           امیر علی بر روی دل بابا !!!!!!!!!!!!!!!!!         خدایی قیافه ات از این زاویه کاملا متفاوت می شه    و عکس زیر که داغه داغه واسه همین الانه که دارم می نویسم.   ...
25 دی 1392