این چند وقت که نبودیم
سلام پسر گلم
می دونم خیلی وقته بهت سر نزدیم. از ما دلخور نشو. آخه این چند وقته ما یه توچولو مشغول گل دخمل بودیم.
این دخملی حسابی ما رو شیفته خودش کرده. من که تمام مدت دوست دارم پیشش باشم.
چندروز پیش که رفته بودم خونه خاله بهار پیش آوایی. خوابو بیدار بود و من بغلش کردم . گاهی اوقات وقتی باهاش حرف می زنی یه لبخند می زنه. وقتی بغل من بود، دستش رو گذاشته بود پیش شما، منم بهش گفتم چیه خاله اومدی پیش امیرعلی ؟ بعد اون هم یه خنده با صدا کرد. خیلی ناز بود. امیدوارم وقتی که شما هم اومدی باهم دوستای خیلی خوبی باشید و از دیدن هم خوشحال شید.
تو این مدت چندباری پیش خانم دکتر رفتیم. دفعه اول برام آزمایش قند نوشتن. وقتی برای نشون دادن جواب پیش خانم دکتر رفتیم گفتن که یه کوچولو بالاست (150 بود) برای همین مجددا یه آزمایش دیگه نوشتن که این سری چهار نوبته بود. ( خدایی خیلی آزمایش سختی بود ، چهار بار با فاصله های یک ساعته باید می رفتم آزمایشگاه ، واقعا خسته شدم به خصوص که نباید چیزی هم می خوردم. تازه تصور کن ماشین هم پنچر شده بود ... )
ولی خدا رو شکر این سری نتیجه بهتر بود. تازه دیروز سونو هم رفتیم ، سونوی سی و یم هفتگی ، شما هم فقط 1590 گرم شدی. همه می گن خیلی کوچولویی و اصلا به من نمیاد که شما تو دلم باشی. تازه دیروز وقتی رفتیم مطب خانم دکتر که سونو وآزمایش رو نشون بدم ، یه خانمی اونجا بودن که فقط چهارماهشون بود ولی ماشالا دوبرابر من بودن. و من بازهم نگران شدم.
کلا دیروز روز پرکاری بود، اول از همه صبح سه تایی رفتیم برای ثبت نام من !!!
بابا علی باهات صحبت کردن و شما هم قول دادی که پسر خوبی باشی و بذاری مامان به درساش برسه.
بعدش رفتیم نمایشگاه محصولات ارگانیک، بعد سونو و بعد هم دکتر .خانم دکتر گفتن مشکلی نیست و باید هفته آینده هم برای ویزیت بریم پیششون.
تازه شب هم بعد از مسجد و شام با تسنیم جون رفتیم پارک .