گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

جشن تولدهای یکسالگی (1)

سلام عزیز یکساله من روز تولدت در اولین سال ، مصادف با ایام محرم بود . برای همین ما هم تصمیم گرفتیم قبل از این ایام برای شما جشن بگیریم و به مناسبت اومدن شما شادی کنیم. البته امسال شما سه تا جشن تولد داشتی ، جشن هایی ساده کوچیک و خودمونی.   تو این پست عکسهای جشن اول رو برات میذارم. جشن اول روز هفده مهر خونه مامان مهین و بابایی علیرضا برای خانم های فامیل برگزار شد. دست همگی درد نکنه. امسال تم تولد شما پوه بود.                 اینم ساعت تولدته که عرفان و عرشیا جون زحمتش رو کشیدن.     ...
7 آبان 1393

گل پسر یکساله

سلام عزیز دلم به لطف خدا وارد دومین سال زندگیت شدی. خدا رو به خاطر لطفی که به ما داشته و شما رو به ما داده واقعا سپاسگزارم.   امروز یکی از زیباترین روزهای زندگیم بود . یکسال از تولد شما می گذره . امیدوارم خدا کمک کنه بتونیم در تربیت شما موفق باشیم و روزهای خوب و شادی همراه با سلامتی در کنار هم داشته باشیم . تولدت مبارک عزیزم    این عکس یک ساعت قبل از لحظه تولد یکسالگیت ازت گرفتم   این هم لحظه تولد یکسالگی امیدوارم همیشه غرق در آرامش باشی گل باشی و عمرت مثل گل نباشه   این هم عکست در لیست متولدین امروز نی نی وبلاگ تولد همه نی نی های امروز مبارک ...
7 آبان 1393

زیارت امام رضا

امسال شروع پاییز رنگ و بوی دیگه ای داشت. مامان تی تی و خاله ها ما رو غافلگیر کردن و به عنوان هدیه تولدمون ، ما رو راهی زیارت و پابوسی امام رضا کردن. اولین زیارتت قبول باشه عزیزم ساعت شش صبح ، فرودگاه مهر آباد خدارو شکر در طول پرواز هم رفت و هم برگشت پسر خوبی بودی  موقع بلند شدن خوابیدی و بعد از توقف هم بیدار شدی البته این دفعه من هم استرس کمتری داشتم       با دقت به کبوتر های حرم نگاه می کردی و می گفتی جوجو   حسابی بهت خوش گذشت . فضای باز برای خودت هرجا می خواستی می رفتی . اینقدر خسته میشدی که شبها ساعت نه میخوابیدی. کلی هم با نی نی ها...
19 مهر 1393

شهریور93 - سری دوم

ادامه عکس های شهریور ماه         چند وقتی دوست داشتی زبونت رو اینجوری بیاری بیرون             این لباس برای من بوده که  البته نو بود .          امیرعلی گریان در آرایشگاه         امیرعلی همچنان گریان بعد از کوتاهی مو   یاد گرفتی گوشی خونه یا موبایل من و یا کنترل تلویزیون رو بر میداری و الو می کنی   امیرعلی آوا و گوشی بابا خلیل   عشقهای من ...
19 مهر 1393

شهریور93 - سری اول

سلام پسرم اولین تابستان عمرت هم به پایان رسید. امیدوارم زندگی همیشه سرشار از گرما و نور باشه. شروع شهریور هم خوب بود و هم بد. اتفاق خیلی خوب این ماه تولد یکسالگی آوا جون بود که بهش خیلی خیلی تبریک می گم و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشه . اما متاسفانه شما همون روز اول شهریور سرما خوردی خیلی خیلی شدید . نزدیک به ده روز هم طول کشید . شبها نمی تونستی بخوابی و مشکل تنفس داشتی. تازه من خودم هم مریض بودم و این کار رو سخت تر می کرد .  ایشالا که هیچ نی نی هیچ وقت مریض نشه . 93.6.2 اولین سرماخوردگی شدید 93.6.4 رویش چهارمین مروارید 93.6.5 اولین شب بدون بابا بابا علی سه شب پیش ما نبودن . برای مسابقه رفته بودن ساری . ا...
19 مهر 1393

مرداد 93

سلام عزیزم دومین ماه تابستونت مبارک. تو این ماه اتفاق های زیادی افتاد. توانایی ها و مهارت ها بیشتر شده .حسابی شیرین و بازیگوش شدی. 93.5.3 : برای اولین بار گفت بع بع ( میگیم ببیی می گه ؟؟) هاپ هاپ هم بلدی ، البته صدا نداره و فقط لب هات رو تکون می دی و گاهی می آپ!! 93.5.9 : روییدن سومین مروارید 93.5.17: برای اولین بار گفتی ( مامان )    مامان به قربونت برم وقنی این ماه برای چکاپ بردیمت ، دکتر گفتن یه مقدار زردی و شاید کم خونی داشته باشی برای همین 93.5.15 اولین آزمایش خونت رو در بیمارستان پارس انجام دادی. خدا رو شکر مشکلی نبود.   93.5.18 :اولین خرابکاری رسمی ات رو انجام دادی. ساعت 10:30 شب ، یه پیش دستی رو...
18 شهريور 1393

مرداد 93 - عید فطر - نایین

سلام   دومین ماه تابستان همزمان شد با تعطیلات عید فطر ، ما هم همراه خاله بهاره و مامان تی تی و بابا خلیل تصمیم گرفتیم ازین تعطیلات استفاده کنیم و بریم نایین. خیلی خوب بود و خوش گذشت.   صبح روز عید و نی نی های مرتب و خوش تیپ. کلا علاقه خاصی به وسایل آوایی داری ، جالبه با این لیوان خودت اصلا آب نمی خوری !!!  اینم از شیشه شیر آوا!!!         امیرعلی و مامان هنگامه !!! هنگامه جون خیلی مراقبت بود و خیلی ناز بهت می گفت مامان ، جانم !!     امیرعلی و نارین قلعه ، نماد نایین      ...
28 مرداد 1393

تیر ماه 93- سری دوم

سلام به دلیل زیاد شدن تعداد عکس ها ، این پست رو اضافه می کنم. البته عکس های اسن ماهت خیلی زیاد بود ولی متاسفانه در فرآیند جابه جایی و انتقال به لبتاب گم شدن.  منم یه سری شون رو که با وایبر برای دوستان و اقوام فرستاده بودم تونستم ازشون بگیرم .          اینجا تازه می تونستی بدون کمک چند ثانیه بشینی .     اولین تلاش ها برای گرفتن و بلند شدن     آخرین جمعه قبل از ماه مبارک رمضان خونه خاله مائده دعوت بودیم. البته هنگامه جون هم با مامان باباش بودن. حسابی دوتایی بابا خلیل رو اذیت می کنید. پاشو برو بابا خلیل خ...
27 مرداد 1393

تیر ماه 93

سلام عزیزم دیدن اولین تابستان زندگیت رو بهت تبریک می گم. تابستانی که به شدت گرم بود و شروعش با ماه مبارک رمضان همراه بود . خدا رو شکر روز به روز شما بازیگوشتر و شیرین تر میشی. مهمترین اتفاق این ماه روییدن اولین مرواریدت بود . (93.4.11) دیگه برای ایستادن تلاش می کنی . لبه میز ، مبل ، میز تلویزیون و حتی دیوار رو می گیری و می ایستی .   یه سری از عکس ها رو برات می ذارم و به مرور بقیه رو هم اضافه می کنم.           یه مدتی کلا این فیگورت بود ( فکر کنم به خاطر دندونات بود )     42   اینجا شبیه بچگی های من شدی   ...
13 مرداد 1393

خرداد 93

سلام عزیزم   تو این ماه حسابی شیطون شدی و شروع کردی به چهاد دست و پا رفتن. دیگه حسابی کار ما دراومده و دائما باید دنبالت بیاییم و مراقبت باشیم . یه انفاق دیگه ای هم که افتاد این بود که شما آبله مرغان گرفتی . خیلی اذیت شدی تقریبا یک هفته ای بهانه می گرفتی و اصلا آروم نمی شدی ولی ما دلیلش رو نمی دونستیم تا  اینکه درست صبح روز اولین امتحان من تب شدیدی کردی و وقتی بردیمت دکتر . فهمیدیم آبله مرغان گرفتی . جالب اینه که هفته قبل که برای ویزیت ماهیانه رفته بودیم دکتر ، وقتی ازشون پرسیدم که چون عرفان و عرشیا آبله مرغان گرفتن امکان داره شما هم بگیری که ایشون گفتن بچه های زیر یک سال خیلی بعیده که مبتلا بشن !!   و ...
4 مرداد 1393