اولین جشن عروسی
سلام عسلی پنج شنبه گذشته (18/11/92) برای اولین بار رفتی جشن عروسی . من خیلی نگران بودم و می ترسیدم که شما اذیت بشی. از صداها می ترسیدی و گریه می کردی و کلی تو بغل بابا علی بیرون سالن بودی و بابا راه می بردنت . از طرفی هم هوا سرد بود من نگران بودم که خدای نکرده سرما نخوری. به هر ترتیب اولین جشن عروسی رو سپری کردیم و چندتا از عکسهاش رو تو ادامه مطلب برات می ذارم. امیرعلی ، بابا علی ، عرفان و عرشیا ...