گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

دو ماهگی و واکسن

سلام پسر گلم ورودت به سومین ماه زندگی مبارک امروز دومین سری واکسنت رو هم زدیم. صبح همراه بابا علی و مامان تی تی رفتیم برای زدن واکسن. شما هم حسابی خواب بودی ، بابا علی کلی سعی کردن بیدارت کنن. ولی فایده ای نداشت.  الهی بگردم وقتی سوزن وارد پات شد گریه کردی . منم سریع از اتاق رفتم بیرون. ولی خدا رو شکر خیلی گریه هات ادامه نداشت. البته از وقتی اومدیم خونه هی بی قراری. امیدوارم زودی درد بدنت تموم شه و تب هم نداشته باشی. اینم عکس امروز صبحت:     اینم شما که بی حال با کادوی من و بابا علی برای شما گل پسر:     ...
7 دی 1392

امیر علی ومهدیار

سلام عسلم دیشب (92.10.3) ، دوست خوبت آقا مهدیار اومد خونه مون دیدن شما . گرچه ایشون بزرگترن (12 روز ) و وظیفه ما بود بریم دیدنشون. اینم آقا مهدیار :     ااااا  داشتم عکس تکی مینداختما !!!! ای امیر علی !!     حالا قهر نکن بیا دوست جونم !         و این هم پدرها و پسرها         ...
4 دی 1392

شب یلدا92

سلام پسر گلم روز جمعه (92.9.29) ، اولین مسافرت و زیارتت رو به شهر قم رفتیم. تو این سفر خاله زینب ، دایی صدرا و تسنیم جونی همراه ما بودند. اما متاسفانه هیچ عکسی نگرفتیم ولی خیلی خوش گذشت. این هم عکس های اولین شب یلدا          ای وای روم به دیوار آوا خانم ببخشید ! من گفتم سرتون رو پوشوندید حتما پاهاتونم پوشوندید!!        می بینید پسرم تمام مدت نگاهش اونوره !!!     ...
30 آذر 1392

این روزها

سلام عسل مامان به سلامتی امروز پنجاه روزه شدی. تو این مدت خیلی تغییر کردی. دیگه من و بابا رو می شناسی  ، به صداها واکنش نشون می دی و گاهی اوقات هم سعی می کنی جواب ما رو بدی. البته اگه دل درد اجازه بده!!!   چند وقتی هم هست که روی دست و پاهات تاول میزنه . وقتی می ترکه حسابی بی قراری می کنی . البته این مسئله حسابی نگرانمون کرد . وقتی برای سوختگی پات رفته بودیم دکتر ، گفت باید متخصص پوست معاینه کنه. روزایی که برای سوختگی پات خونه مامان مهین بودیم ، روی انگشت دستت یه تاول خیلی بزرگ زد . ما هم حسابی ترسیدیم و وقتی پیش یه متخصص اطفال دیگه رفتیم ، باز گفت باید متخصص پوست معاینه کنه.  ما هم بعد از اینکه متخصص پوست خوبی پی...
27 آذر 1392

چهل روزگی

سلام گلم بالاخره شما هم چهل روزه شدی. از روزی که به دنیا اومدی ، همه گفتن ایشالا چهله اش که بشه ، آروم می شه ، شبا می خوابه و ... . ما هم خیلی منتظر این روز بودیم. گرچه دیشب که خیلی این مسئله صحت نداشت . ولی باز ما ناامید نمیشیم !!!!! دیروز شما حموم چله هم رفتید و این هم عکس بعد از حمام.   قربونت برم ماهی کوچولوی مامان عکس بالا برای روز جمعه است.   ع ...
18 آذر 1392

ورود به دومین ماه زندگی

سلام پسر گلم   ورودت به دومین ماه زندگی رو با تاخیر یک هفته ای تبریک میگم.   به دلیل سوختگی پات و تجویز دکتر برای باز گذاشتن شما ، این مدت درگیر بودیم و نتونستم زودتر برات پستی بذارم. اول از همه بگم که جمعه شب گذشته ( 92.9.8) ، بعد از یک ماه اومدیم خونه خودمون !!! اما شنبه شما رو بردیم دکتر و بعد از تجویز ایشون ، دوباره رفتیم خونه مامان مهین.   چهارشنبه شب باز برگشتیم خونه و تونستیم پنج شنبه اولین روز سه نفره مون رو تو خونه داشته باشیم. عصر پنج شنبه (92.9.14) هم رفتیم اولین سری عکس های سه نفره مون رو انداختیم . و شب هم رفتیم خونه تسنیم جونی و شما اولین مهمونی ات رو رفتی .اونجا خیلی خوش گذشت و تسنیمی هم شما رو...
16 آذر 1392

پسر چهار هفته ای که سنت الهی را به جا آورده

سلام پسر گلم اول چهار هفته ای شدنت رو تبریک می گم . ایشالا سلامت باشی .     بعد هم لازمه که بهت تبریک بگم که تونستی به سنت الهی عمل کنی. روز شنبه (92.9.2) ، برای ویزیت رفتیم پیش جراح عمومی و بعد هم بله !!! اونم به روش سنتی !!! ببینید پسر من چقدر مرده!!!   الهی قربونت برم که خیلی گریه کرده بودی و هیچ کسی رو هم همراهت داخل اتاق راه نمی دادن. می دونم خیلی اذیت شدی اما دیر یا زود باید این اتفاق می افتاد. هنوز هم گاهی درد داری وقتی اثر قطره استامینوفن از بین می ره خیلی بی تابی می کنی .   البته دیشب رو که کلا نخوابیدی و نذاشتی مامان تی تی و بابا خلیل هم بخوابن. نمی دو نم دلت درد می کرد یا اینکه مشکل از ج...
5 آذر 1392

دو هفتگی امیر علی خان

سلام عسلم امروز وارد سومین هفته زندگی ات شدی. تو این دو هفته ، لحظات شیرین زیادی رو با هم داشتیم. خدا رو به خاطر لطفش و بودن شما در کنارما سپاسگزارم. دیروز (92/8/20) ، به خاطر بیقراری هات تو خواب و اینکه هر پنج دقیقه یه بار از خواب بیدار می شدی و خیلی بد گریه می کردی ، با مامان تی تی بردیمت دکتر. آقای دکتر گفتند که کولیک داری و این حالتت حداقل سه ماه باقی می مونه و فقط باید باهاش کنار بیایم.  من خیلی دعا کرده بودم شما مثل آواجون کولیک نداشته باشی، ولی متاسفانه ... . امیدوارم زودتر خوب بشی ، چون خیلی اذیت می شی و وقتی گریه می کنی ، آدم می خواد پا به پات گریه کنه. عکس بالا برای وقتیه که می خواستیم بریم دکتر.   ...
21 آبان 1392