گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

خبر داغ اینجاست

سلام بابایی خوبی عزیزم    بابایی مامانی سارا یه عالمه خبر داغ گذاشتند حالا نوبت باباییه نمی دونم چطوری باید شروع کنم دیشب 15/2/92 ما بالاخره اولین تکون هایی شما رو احساس کردیم البته اگر مامان سارا حسودیش نشه من احساس کردم یه ضربه های خیلی کوچیک و ظزیفی بود که کف دستم احساس می کردم. بابایی نمی دونی چقدر خوشحال شدم وقتی شما زیر دستم هی وول می خوردی. کلی هم ذوق کردم            ایشا ا... سالم به دنیا بیای تا کلاس ژیمناستیک بفرستیمت عزیزم فعلاً بای بای گلم بوس بوس     ...
1 تير 1392

کلاس بارداری

سلام گلم   پنج شنبه دومین جلسه کلاس بیمارستان بهمن بود. نی نی جون می شه بگی چه حکمتیه که هر پنج شنبه صبح شیطونی ات می گیره و ؟؟ این هفته درباره علائم هشدار صحبت کردند و بعد یه سری حرکات ورزشی بهمون یاد دادند. ولی وقتی می خواستند صدای قلب نی نی ها رو بشنوند ، شما هم زیاد تکون می خوردی ، هم اینکه شما خیلی کوچولویی برا همین فقط یه صدای خیلی خیلی ریزه اونم به زحمت شنیدیم . بعد هم رفتیم بلوک زایمان و با محیط اونجا آشنا شدیم . کلا کلاس خوبی بود. برای ناهار هم رفتیم خونه مامان مهین . آش رشته پخته بودن عصر هم بابایی علی ، برای من بالش بارداری دوختن ! خدایی خیلی خوب شد . دستشون درد نکنه .   مراقب خودت باش گلم بای با...
1 تير 1392

اولین سفر سه نفری

در واقع این سومین سفر سه نفره مابود ، کربلا ، نایین و زنجان. اما این اولین سفر بعد از آگاهی از حضور شما بود. هفته گذشته چهار روز تعطیلی بود. برای همین تصمیم گرفتیم یه آب و هوایی عوض کنیم . من اول خیلی تمایل نداشتم ولی بعد دیدک چهار روزه !! و خدایی هم حسابی دلم هوس سفر کرده بود. تو آخرین ویزیت هم اجازه سفر رو از خانم دکتر گرفتم . گفتند موردی نداره ولی باد دو ساعت یکبار پیاده بشی و 20 دقیقه پیاده روی کنی . و متذکر شدن که جاده شمال خیلی شلوغ می شه و حداقل 12 ساعت تو راهید. ما هم اول قرار بود بریم شمال ولی باباعلی گفتن هم جاده پیچ داره هم خیلی شلوغ می شه . بعد گفتیم بریم مشهد ، بعد به نتیجه رسیدیم اونجا هم خیلی شلوغ می شه هم رجبه هم تع...
1 تير 1392

ممنونم

سلام گلم بالاخره تکون خوردی ممنونم که مامان کم حوصله ات رو خوشحال کردی. دیروز یه چرت زدم ، وقتی بیدار شدم میوه خوردم و دوباره دراز کشیدم ، که یهو احساس کردم تو دلم یه جوریه وقتی دقت کردم دیدم بله شمایی که داری بازی می کنی و تکونا رو قشنگ با دستم هم می تونستم احساس کنم . شاید دو دقیقه داشتی ورجه وورجه می کردی. البته زنجان هم که بودیم یه شب یه تکون گنده زیر دستم خوردی که من جیغ زدم ولی دیروز حسابی طولانی بود.   بازم مرسی گلم دوست دارم مراقب خودت باش ...
1 تير 1392

گلی یه تکون !!!!!

سلام گلم سلام عسلی می دونم برات کم می نویسم . شرمنده ولی آخه بدتر از من شما هم یه کوچولو تنبلی  ، یه تکونی یه حرکتی !!!!   ما شدیدا منتظر شیطونی شماییم   حالا بریم سراغ خبرا چهارشنبه سه تایی رفتیم جواب آزمایش رو گرفتیم . اونقده که سواد ما می کشید همه چی اوکی بود. (دست و جیغ و هورای خیلی خیلی بلند )   بعد هم رفتیم دنبال خاله بهار و پنج تایی رفتیم دکتر. خدا رو شکر خانم دکتر گفتن همه چیز عالیه. برای هفته آینده سونو 18 هفتگی رو نوشتن که هم باز یه جورایی غربالگیه و مهمتر از اون معلوم میشه گل ما دخمله یا پسمل . قربونت برم ان شا الله این سری همکاری کنی و به ما رخ بنمایی. مامان فدات شه.   ...
1 تير 1392

اولین جشن تولدی که رفتی

سلام مامانی امروز ١٩ فروردین اولین سالگرد تولد تسنیم خانم دختر خاله زینب و دایی صدرا است . مامان و بابای تسنیم هم دانشگاهی های من و بابایی بودن و الان هم دایی صدرا همکار ما هستند. دیشب خاله زینب ما رو دعوت کردند خونه شون . راستی قبلش یه سر رفتیم امامزاده نزدیک خونه شون . تسنیم دیشب حسابی خوردنی بود  اول که رفتیم سریع پرید تو بغل من . بعد هم یه مهر برداشت و به سبک خاله پیرزن ها نماز خوند. وقتی بهش می گفتیم دایی ات چی کار می کنه اخم می کرد و زیر چشمی نگاه می کرد.  وقتی هم براش تولد تولد می خوندیم می خندید و دست می زد .حسابی ما رو با کاراش خندوند. خلاصه شب خوبی بود. یه نکته یادم اومد این اولین جشن تولد نبود که رفتی . روز ...
1 تير 1392

دومین تصویر

سلام من می خواستم تصویر سونو دوم رو بعدا بذارم ولی بابا علی اصرار کردند که زودتر بذارم تا همه نی نی ناز مارو ببینن. دومین سونو بیست و ششم فروردین گرفته شد . شما ده هفته و یک روزه بودی و 3.1 سانتی متر بودی. دست ها و پاهات کاملا مشخص بود و تازه برامون دست تکون دادی دوست دارم بوس بوس ...
1 تير 1392

اولین ویزیت دکتر

سلام مامان جون اول بگم که با کار خاله بهار کلی سورپرایز شدم!!!! و ازش ممنونم که به ما افتخار دادن و برامون پست گذاشتند. اینکه خاله به راحتی تونسته بودند پسورد ما رو حدس بزنند نشون دهنده سکیوریتی بالا است !!!!!!!!!!!!   روز چهارشنبه ،14 فروردین اولین وقت ویزیت رو داشتیم . ساعت 6:30 با خاله بهار و بابا علی 5 نفری رفتیم دکتر . وقتی وارد مطب شدیم خاله بهار به خانم دکتر گفتند دستتون خوب بوده خواهرم هم باردار شده! تازه صدای قلب ناز گل جون رو هم شنیدیم و من ضبط کردم . خیلی قشنگ بود . خاله قربون تالاپ تولوپ قلبش بره. قرار شد برای تعیین جنسیت خاله دو هفته دیگه برن سونو. بعد نوبت ما شد و من سوالایی رو که نوشته بودم پرسیدم درباره ...
1 تير 1392

اولین سونو ، 8میلی متری

سلام اینم  عکس که قول دادم قربون دست و پاهای بلوریت برم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اولین عکس مربوط به اولین سونوته که هفتم فروردین گرفتیم و شما اون موقع شش هفته و شش روزه بودی و فقط 8.7 میلی متر . به قول بابا علی یه نخود بودی . البته خانم دکتر هم فرمودند اون نقطه سیاهه !!!!!! آخه خانم دکتر نمی دونستن که نی نی من بلوری و سفید می شه !!!!!     ...
1 تير 1392

تولد مامان آوا جون

امروز یعنی 19 خرداد تولد خواهر گلمه ! دست و جیغ و هورا البته این چهاردهمین سالروز تولدشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من از همین جا از طرف خودم و نی نی تولد خاله بها جونی رو تبریک می گم. راستی دیگه اسم نی نی شون هم قطعی شد ( البته تا وقتی که نظرشون دوباره عوض شه ) آوا خانم گل عزیز دل خاله ان شا الله که سه تایی در کنار هم شاد و سلامت باشن ...
1 تير 1392