سلام مامانی
سلام گلم
قربونت برم برای من هنوز گفتن سلام مامان عجیب و غریبه !!!!!
هنوز خودم باورم نمی شه .
اما نه مثل این که شما تصمیم راسخ برای اومدن پیش ما داری ، پس بهت می گم خوش اومدی!
ولی انصافا همه رو غافلگیر کردی. به هر کی حضورت رو خبر می دیم تعجب می کنند اما با عکس العمل های متفاوت !!
دیروز ناهار خونه عمه فاطمه بودیم ، می خواستیم این خبر رو بهشون اونجا بدیم ، ما فکر می کردیم فقط مامان مهین و خاله مهری اینا اونجان اما !!!!!!!!!!!!!!!!!!! خاله مریم اینا ، یه دختر خاله و یه پر خاله بابا علی با خانواده و دایی مهدی و دایی محمد هم دعوت بودند تازه پسر عمه بابا علی هم بودند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بابا علی نمی تونست تحمل کنه تا آخر به مامان مهین گفت ، آخه ناهار جوجه بود و نمی دونم چرا شما اصلا جوجه دوست نداری ، مامان مهین کلی ذوق کردن و من رو بو سیدن تازه بابایی علی ات هم منو بغل کردن !!! آخه ایشون خیلی جدی هستن. بعد دل تو دل مامان مهین نبود که برن به همه بگن ، طوری که با سرعت تمام نماز خوندن و سریع وارد کار شدن . تازه تلفنی هم حاضرین به غائبین اطلاع دادند!!!!!
تازه خاله مریم گفتند روزی که از کربلا اومده بودیم از چشمام متوجه شدن ولی هیچی نگفتن!
زندایی آذر هم گفتن از رنگ لبم فهمیدن !!
عرشیا پسر کوچیکه عمه فاطمه هم خیلی خوشحال شد و گفت باید اسمت رو بذاریم عسل !! اما وقتی عمه فاطمه گفتن اگر دختر باشی بچه های من خواهر دار می شن ! گفت من خواهر نمی خوام !!!!
مامانی مراقب خودت باش
فعلا