گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

4ماهگی گل پسر

1392/12/7 18:17
نویسنده : مامان و بابا
325 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم

 

به لطف خدا ، وارد پنجمین ماه زندگی ات شدی.

توی این چهارماه لحظات خیلی خوبی رو با هم داشتیم.

شدیدا به من وابسته شدی و وقتی بیدار می شی اگه من پیشت نباشم گریه می کنی اونم از نوع شدید.

با دیدن نزدیکان لبخند می زنی و گاهی برای بابا علی بلند می خندی.

تماشای تلویزین رو خیلی دوست داری .

خیلی دوست داری دمر شی ولی تو این کار خیلی موفق نیستی.

جدیدا در خوردن شیر همکاری نمی کنی چون دوست داری بدونی اطراف چه اتفاقاتی می افته. وقتی خوابت هم میاد دیگه خیلی دربرابر خوردن شیر مقاومت می کنی . شب ها هم که من نمی تونم از کنارت تکون بخورم.

گاهی اوقات با خودت حرف می زنی با زبون شیرین خودت.

دستات رو می شناسی و سعی می کنی بخوریشون و به همین خاطر تاول می زنن. برای همین ما هم جوراب دستت می کنیم. اصلا دوست ندارم این کار رو انجام بدم ولی وقتی زخم های روی دستت رو می بینم مجبور می شم.

 

دوست دارم یه دنیا

 

 

14

 

 

11

عکس بالا  با تاب آوا جون 

12

13

 

15

16

 

 

 

شما بگید!

من به این مظلومی ، این حرفها چیه  پشت سرمن میزنن.

 

19

 

20

 

مامان سارا پس این غذای من چی شد.... ای بابا .....

 

21

 

1

 

2

 

3

 

4

عاشق این شیر کوچولویی

 

5

کلاه هنر دست مامان تی تی

 

8

 

9

 

10

 

از کالسکه ات چند وقتیه تو خونه استفاده می کنیم تا کمتر بغلت کنیم.

 

11

چه لمی دادی !!

12

اینم از دستات که حتی با جوراب هم می خوریشون!!

 

پاینده باشی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

خاله بهاره(مامان آوا)
7 اسفند 92 18:22
خاله قربون چهارماهه خوشگلم برم. انشاءالله 100 سالگیت عزیز دلم. هزارتا بوس
مامان و بابا
پاسخ
مرسی خاله عزیزم منم یه عالمه بوس
خاله الهام
7 اسفند 92 19:17
پسری چهار ماهگیت مبارک. بوس بوس مرسی خاله جونی
افسانه
10 اسفند 92 12:36
خدا برات حفظش كنه!
سودابه
10 اسفند 92 14:49
چهار ماهگیت مبارک عسلی...اگه اونجا بودم اون لپتو کنده بودم.
مامان و بابا
پاسخ
مرسی خاله جون پس شما هم از طرف ما یه دونه لپ باران جونی رو بکش
مامان تسنیم خانوم
12 اسفند 92 11:13
عزیزم چقدر تو تاب مظلومه چند شب پیش تسنیم هوس عمه اش را کرده بود هی میگفت بریم عمه نمیدونی چه بساطی داشتیم اصلا نمیشد از یادش ببریم
مامان و بابا
پاسخ
مگر اینکه دخملی یاد ما بیفته شما که ... چرا نیومدید؟ خیلی بدجنسید ما هم دلمون براش تنگ شده
مامان کوثر
14 اسفند 92 8:18
الهیییییییییییی خدا براتون حفظش کنه، احتمالا لثه هاش خارش داره که دستاش رو تو دهنش میکنه، البته تو این سن تقریبا همه چی رو میخورن بعد میگی به به چ بچه خوبی دارم همه چی میخوره، ولی نمیدونم چرا بعد که میخای غذا بهش بدی به این نتیجه نمیرسی
مامان و بابا
پاسخ
بله مامانی ظاهرا به غذا حساسیت دارن