عید فطر و مسافرت
سلام گل پسر من
عیدت مبارک
امسال که به یمن وجود شما مامان سارا نتونست روزه بگیره. ولی انصافا با این گرمای شدیدی که بود باید یه ایول و خسته نباشید به اونایی گفت که تو این ماه توفیق روزه داری داشتند.
به مناسبت عید فطر و هم به عنوان آخرین سفر قبل از به دنیا اومدن شما ( البته شاید آخرین سفر) ، رفتیم مرزن آباد پیش خاله مهری . اول همه فکر می کردن عید پنج شنبه است برای همین قرار بور جمعه برگردیم. اما وقتی جمعه عید شد ، تصمیم گرفتیم شنبه برگردیم. اما به خاطر ترافیک شدید روز یک شنبه ، بعد از رفتن به زیارت عبدالوافی ( کلارستان ) برگشتیم تهران .
خیلی عکس نگرفتیم ولی یه چند تایی هست که تو ادامه مطب می ذارم.
این عکس آرش ، نی نی خاله نازیه ، که قاعدتا هم بازی شما می شه. امیدوارم برای هم دوستای خوبی باشید.
این عکسا رو هم از خونه خاله مهری گرفتیم.
عکس زیر هم از مدکرودبار گرفتیم . روز جمعه عصر وقتی ما رفته بودیم لب رودخونه ، مامان تی تی همراه خاله مانده و عمو محسن در راه برگشت به تهران اومدن پیشمون و یه نیم ساعتی باهم بودیم.
مامان تی تی کامیون شن کشی رو که برات خریده بودن بهمون نشون دادن و بعد هم یه خاطره از بچگی من تعریف کردن که باعث شدن خاله گلی و بابا علی هی خاطره رو یاد اوری کنن و به من بخندن. ولی من اینجا نمی تونم تعریف کنم که چی بوده .